۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه

تنبیه بدنی از دست عمو محمود

سلام
هفته پیش به خاطر بازداشت شدنم از دست عمو محمود تنبیه بدنی سختی شدم. من با یکی از پسرهای دوست عمو محمود ام رابطه خوبی ندارم و بیشتر به اجبار عمو ام مجبور تو مراسم و مهمونی ها تحملش کنم چون عمو ام با باباش تو کاری شریک هستند و عمو ام سر این موضوع خیلی حساس هستش. من هیچ به خاطر بی ادب و طرز رفتارش با من ازش خوش نمییاد.
من چند دفعه به خاطر بی ادبیش باهاش دعوا کرده بودم ولی دعوا آخری کار به نیروی انتظامی و شکایت کشیده شد. دعوای ما سر حرف اون شروع شد و من کنترل خودم از دست دادم و شروع به زدنش کردم و ناخواسته با سنگ سرش شکستم. نیروی انتظامی اومد و هر دومون بردن. من با ترس به عموم زنگ زدم و کل ماجرا براش تعریف کرد . عمو محمود وقتی اومد و من دید سیلی محکمی دم گوش زد من که تا الان اون خشم واقعی عموم ندیده بود ترسیده بود و فقط می گفتم ببخشید. بعد از چند ساعت کاغذ بازی و حرف زدن شریک عمو از شکایت صرف نظر می کنه و من بعد از تعهد دادن با عمو به خونه رفتم.
عمو کل راه حرفی نزد فقط با سرعت رانندگی می کرد وقتی رسیدی خونه من که ترسیده بود خواستم برام توضیح بدم که من تقصیری ندارم فقط به خاطر حرفش باهاش دعوا کردم. عمو با عصبانیت بهم نگاه کرد و گفت: من چند به تو درباره این موضوع تذکر دادم من که ترسم زیاد شده و به فکر این بود که عمو تنبیه بدنی نمیکنه فقط دعوا می کنه گفتم: عمو حرفش خیلی توهین آمیز بود. عمو وقتی این شنید به سمتم اومد سیلی محکم دیگه دم گوش زد و من از دردش گریه ام گرفته بود بهم گفت: چون حقت بود وقتی من نتوستم تا الان تو رو مثل ادم تربیت کنم حقته همه حرف ها رو بشنوم ولی این دفعه که تنبیه بدنی سخت بشی می فهمی که باید رفتارت درست کنی. من ترسیده بود گریه ام گرفته بود گفتم: ببخشید عموجان
عموم با خشم بهم نگاه کرد و گفت: شب تنبیه بدنی سختی خواهی شد من الان باید برم و تو هم تا زمان اومد من تو اتاق حبس هستی. عمو من به جلو هول داد و من مجبور بودم به حرف عمو گوش بدم.
شب شد و من نزدیک به 5 ساعت تنها تو اتاق حبس بودم و از ترس بدن لرزه گرفته بودم. عمو اومد در باز کرد و بهم با خشم نگاه کرد گفت: برو کنار میز ناهار خوری و همه لباست در بیار همه رو نیما دوست ندارم یه حرف دو بار تکرار کنم. من به حرف هم عمو گوش دادم و به سمت میز ناهار خوری رفتم و همه لباس در آوردم ولی خجالت می کشیدم لباس زیرم در بیارم. عمو بعد از چند دقیقه با چوب و شلاق و خط فلزی و طناب اومد و به من نگاه کرد و وسایل روی صندلی میز گذاشت و با عصبانیت به سمت من اومد و سرم داد زد و سیلی دیگه بهم زد و گفت: تو مثل این که خیلی احمق هستی من به تو نگفتم همه لباس دربیار هان؟ من ترسم زیاد شده بود گفتم: ببخشید و لباس زیر در آوردم
عمو ام به هم گفت که روی میز خم بشم و دستم پشت گردنم قلاب کنم و پاهام باز کنم. من خم شدم و دستم پشت گردنم قلاب کردم و پاهام باز کردم عمو با طناب محکم دست ها بست که حرکت نکنم و زیر باسنم بالش گذاشته تا کامل باسنم بالا بیاد د زیاد درد بکشم
عمو ام از آشپزخانه مقداری آب داغ اوردم و بهم گفتم هر سری از در باسنیت با اب داغ خواهد بود تا حسابی درد بکشی و من هم از امروز تو باید درست و حسابی تربیت کنم
عمو ام پشت سرم رفت و مقداری از آب داغ برداشت و روی باسنم ریخت من از داغ بودنش اخ کشیدم که عمو با چوب محکم به زیر باسنم زد و گفت: با صدای بلند باید بشماری و شروع به زدن کرد
1111111111111111
آییییییییییییییییییییییییی.................... ببخشید
22222222222222222
33333333333333333
44444444444444444
555555555555555555
آییییییییییییییییییییییی..................... عمو ببخشید
ببخشید
عمو ام ضرب ها رو محکم می زد و گریه ام گرفته بود و التماس می کردم که نزنه
15
17
20
من از شدت درد گریه می کردم و از عمو می خواستم نزنه ولی عمو ام وقتی خواهش های من می شنید محکم تر می زد
25
30
عمو همین طور به زدن ادامه می داد و من گریه می کردم و خواهش و التماس می کردم
35
40
45
50
عمو چوب کنار گذاشت و کمربندش در اوردم محکم زیر باسنم زد و من با صدای بلند گفتم اییییییییییی................ اخخخخخخخخخخخخ
عموم با عصبانیت سرم داد زد و گفت: همه 100 ضربه رو باید بشماری این 100 ضربه به خاطر کتک زدن بچه ای مردم
من گریه ام گرفته بود و با صدای گرفته گفتم: من حق نیست این طوری تنبیه بدنی بشم
عمو با کمربند و محکم به ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ زد و من بلند داد زدم: آییییییییییییییییییییییییییییییی........ ببخشیییییییییییییییییییییییییییییید. غلط کردم
عمو خیلی بی رحم شده بود و فقط محکم با کمربند به باسنم می زدم و به گریه ها و فریاد های من توجهی نمی کرد و محکم تر از دفعه قبل می زد من فقط می شمردم و گربه میکرد و التماس می کردم که نزنه داغی باسنم احساس می کردم و سعی می کردم که خودم کنترل کنم ولی از شدت درد روی بالش ادار کردم
عمو ام وقتی دید حالم داره بدش میشه چند دقیقه از نزدن دست برداشت و بهم وقت داد کمی اروم بشم
عمو ام دوباره پشت سرم اومد و شروع به زدن کرد و من گریه ام زیاد تر شده و همراه با درد التماس می کردم نزنه
عمو ببخشید......................... غلط کردم.................ببخشید......................تورخدا نزن
عمو 100 ضربه کمربند محکم زد و دوباره روی باسن کبود شده و داغ شد مقداری با آب داغ ریخت و بهم گفت: تو آبروی من بردی و پس 70 ضربه هم با شلاق می خوری تا ادم بشی. باید با صدای بلند بشماری و شروع کرد به زدن
آیییییییییییییییییییییییییییییییییی
1111111
2222222
آییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
333333333333
عمو به زدن ادامه میداد و من گریه می کردم و التماس می کردم که نزنه
9
10
11
ببخشید.................... عمو غلط کردم........................... ببخشید............................ تور خدا نزن
عمو توجهی به گریه نمی کرد و هر ضربه شلاق محکم می زد
20
30
40
60
70
دیگه از باسن من خون می اومد و گریه می کردم عمو پشت سرم اومد و بهم گفت: 20 ضربه هم از ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بخوری آدم میشی من ترسیده بود و التماس می کردم که نزنه ولی عمو شروع کرد به زدن من از شدت درد فریاد می زدم و گریه ها به فریاد و خواهش تبدیل شده بود و داد می زدم که عمو نزنه و از؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ داشت خونه می اومد و عمو هر ضربه رو محکم تر از قبلی می زد
عمو میثم اومد و وقتی دید عمو داره با این شدت من می زنه جلو عمو محمود گرفت و ازش خواست که من نزنه ولی عمو متوجهی به حرف عمو میثم نمیداد و فقط محکم من می زد و من داد می زدم و از عمو میثم کمک می خواستم عمو میثم جلوی دست عمو محمود گرفت تا دیگه نزنه ولی عمو قصد تموم کردن تنبیه بدنی نداشت.
عمو میثم دست هامو باز کرد و از خواستم که از جام بلند بشم من از شدت درد نمی تونستم حتی روی پاهام واستا عمو محمود جلو اومد و دو تا سیلی محکمی بهم زد و موجب شد لبم زخم بشه. عمو میثم جلوی عمو گرفت و ازش خواست تموم کنه. عمو میثم من به اتاقم برد و باسنم تمیز کرد و برام کرم زد و مقداری یخ زیر چشم و باسنم و روی لبم گذاشت تا ورمش بخوابه
عمو میثم من بغل کرد و من با شدت تموم تر تو بغلش گریه کردم و بهم گفت: آروم باش . من گریه زیاد بود و از شدت درد داشتم گریه می کردم
الان هم که این داستان دارم می نویسم بدن درد شدید دارم و باسنم کبود شده عمو محمود از دست عصبانی و تا دو هفته هم من ممنوع خروج کرد

۲ نظر: